در رویکرد مطرح اول که ارون تی بک به آن پرداخته و عمدتا از تجربه های زیاد درمانی با بیماران افسرده به دست آمده است، علت افسردگی را افکار منفی نسبت به خود، تجربه جاری و آینده می داند. نظريه ي شناختي بك در مورد افسردگي، فرض را بر اين قرار داده است كه يك مولفه ي مهم افسردگي مجموعه اي از شناختهاي منفي يا طرحواره ها است. شناختهاي منفي در افراد افسرده بيانگر ديدگاه منفي نسبت به خود، دنیا و آینده است. اين ديدگاه ناكارآمد در مورد خود، دنيا و آينده به عنوان مثلث شناختيِ بک معروف است. بك بيان مي كند كه مثلث شناختي منفي از تعامل بين طرحواره هاي منفي و رويدادهاي محيطي منفي به وجود مي آيد. او بيان مي کند كه طرحواره ي شناختي منفي يا مثلث شناختي در زماني كه رويداد تنش زا يا فقدان روي مي دهد افراد را براي افسردگي مستعد ميسازد. بر پایـه الگـوي شـناختی بـک، آسـیب پـذیري نسـبت بـه افسردگی با نگرش ها یـا فرضـیه هـاي ناکارآمـد ارتبـاط دارد، به ویژه فرضیه هایی که در آنها ارزشمندي فرد به تأیید دیگران یــا موفقیــت در کارهــا وابســته اســت.
رویکردهای روان شناختی به افسردگی
_ نظریه بک؛
یكي از شناخته شده ترين نظريه ها درخصوص علت، روشن سازي و تداوم افسردگي توسط بك، راش و شاو مطرح شده است. مبناي زيربنايي اين نظريه اين است كه افرادي كه نشانگان افسردگي را نشان ميدهند، تمايل شناختي به تفسير رويدادهاي زندگي توسط طرحواره هاي منفي دارند كه در طول سال هاي شكل گيري رشدشان آموخته اند. طرحواره هاي منفي، نهفته باقي مي مانند و از طريق رويدادهاي محيطي به ويژه رويدادهاي پرتنش زندگي فعال شده و متعاقبا منجر به افسردگي مي شوند. زماني كه طرحواره اي فعال می شود، تجارب جديد با توجه به اين طرحواره، واقعيت را به شيوه اي منفي تحريف مي کنند. بر اساس اين ديدگاه، افكار خودآيند و باورهاي ناكارآمد در رشد و تداوم افسردگي مهم هستند.
بک بر این باور است که ارزیابی بیمـاران افسرده در مورد خود، دنیا و آینده منفی است. بك معتقد است نشانگان عميق (عاطفي، رفتاري، انگيزشي، بدني) در اختلال افسردگي، پيامد مستقيم مثلث شناختي منفي هستند. بسياري از مطالعات، نابهنجاري شناختي را در افراد افسرده گزارش داده اند. افكار خودآيند منفي، سبك اسنادي خودتحقيركننده و تفكرات درماندگي همگي با افسردگي فعلي افراد ارتباط دارند.
برپایه این الگو، فرد در طی دوران رشد و در اثـر مواجهـه بـا رویـدادهـاي منفـی، فرض ها یا باورهاي بنیادي درباره ی خود و دنیا ایجـاد مـیکنـد. ایـن فرض هـا و بـاورهـاي بنیـادي در سـازمان بنـدي ادراك، کنتـرل و ارزیابی رفتار به کـار مـیرود. برخـی ازایـن فـرض هـا ناکارآمـد، انعطـاف ناپـذیر و افراطـی و در برابـر تغییـر مقـاوم هسـتند. ایـن سازه هاي شناختیِ ناکارآمد، پنهان و نافعال هستند، امـا زمـانی کـه یک رویداد منفی از جنس این فرض ها رخ می دهد، آشـکار و فعال می شوند. فعال شدن فرض ها به ایجاد افکار منفی خودآینـد و سپس سایر نشانه هاي افسردگی می انجامد. نشانه هاي افسردگی نیـز افکار منفی خودآیند را شدت می بخشند. به این ترتیب، بـر پایـه نظریه ی بک، افرادي که باورهاي ناکارآمد دارند، نسبت به عود افسـردگی آسـیب پـذیر هسـتند. از سـوي دیگـر از آنجـا کـه باورهاي بنیادي ناکارآمد در اثـر تجربـه هـاي دردنـاك شـکل می گیرند و دوره هاي افسردگی نیز تجربه هاي دردناك به شـمار مــی آینـد، افـراد افسـرده در اثـر تجربـه دوره هــاي چنـدباره افسردگی، باورهایی درباره افسـردگی و پیامـدهاي آن تجربـه می کنند. رویدادهایی که این باورهاي بنیادي را فعال می کنند، از جنس نشانه هـاي افسـردگی ماننـد خلـق منفـی، بـی لـذتی، کاهش یا افزایش خواب و اشتها، تمرکز نداشـتن و خسـتگی است.
در تاييد نظريات بك، گزارش شده است که افراد افسرده، نگرش هاي ناكارآمدتري در مقايسه با افراد غير افسرده دارند و بر اساس اين ديدگاه، افراد افسرده خودشان را بي ارزش، ناتوان و ناخوشايند توصيف مي کنند.طرحواره هاي منفي نسبت به آينده، افكار بدبينانه درباره ي فرصت ها و چشم اندازهاي آينده ميباشد و ميتواند شامل ادراك آينده فرد به صورت غم افزا، نااميدكننده، بسيار سخت، بي فايده و ناكام كننده باشد. خطاهاي شناختي در تفكر شامل تفكر انتزاعي، استنتاج دل بخواهي و تفكر دو قطبی است که تداوم طرحواره های منفی را به دنبال داشته و ديد منفي فرد را با وجود شواهد عيني بر عليه آن اعتبار مي بخشد.
ويلنر نیز معتقد است ديد منفي درباره ي خود، زير بناي افسردگي در تمام حالت هاي منفي شناختي است و دو بعد ديگر آن، دنيا و آينده همانند نگرش نسبت به خود به طور وسيعي مورد مطالعه قرار نگرفته است. با اين حال حمايت مستقيم براي ديد منفي درباره ي دنيا از مطالعاتي ناشي مي شود كه افراد افسرده، ميزان تقويت را ناچيز مي شمارند و ميزان تنبيه را بيش از حد برآورد مي كنند. همچنین افراد افسرده مقدار بازخورد مثبت و منفي را در جهت منفي تحريف مي كنند. اين تمايلات ادراكي ميتواند از اعتقاد به اين كه دنيا مكان خصمانه اي است نشات گرفته باشد برخي محققين نشان داده اند كه افراد افسرده انتظارات منفي از خود دارند و نه فقط نسبت به آينده، همچنين ساير محققان بر اين باورند كه ديد منفي نسبت به خود در ديدگاه بك، تنها سازه اي است كه به طور معني داري با افسردگي مرتبط مي باشد. همچنين نگرش منفي نسبت به خود با دلبستگي اضطرابي و راهبرد فزون كاري در روابط بين فردي مرتبط مي باشد. ديدگاه منفي نسبت به خود در افراد افسرده به برآورد ضعيفي از مهارت هاي شخصي و در نهایت عزت نفس پایین در افراد منجر مي شود.
_ نظریه سلیگمن
مارتین سلیگمن علت افسردگی را انتظار شکست می داند و این نتیجه عمدتا از آزمایش های انجام شده با سگ ها و موش ها و افراد مبتلا به افسردگی خفیف به دست آمده است. فرد افسرده انتظار وقوع رویدادهای بد را دارد و معتقد است برای جلوگیری از وقوع آن ها کاری نمی توان کرد(سلیگمن، روزنهان، 2001). افراد افسرده بعد از اين كه در رسيدن به موفقيت دچار شكست مي شوند، تمركز بيشتري روي خود دارند هم چنين آنها تمركز خودكار بيشتري روي خود و انتظارات كمتري از خودشان براي موفق شدن در مقايسه با افراد غير افسرده دارند و در اِسنادهاي خود ارزياب، گرايش هاي انتقاد كننده اي دارند (سلیگمن، 2019). مارتین سلیگمن معتقد است احساس درماندگی در ظهور افسردگی نقش دارد. او معتقد بود درماندگی آموخته شده میتواند افسردگی در انسانها را توضیح دهد. به عقیدۀ او، کسانی که در معرض رویدادهای استرسزا اما ظاهراً غیر قابل کنترل در زندگی قرار میگیرند منفعل و افسرده خواهند شد. آنها به جای اینکه فعالانه با استرسورها مقابله کنند اسیر احساسات منفی مثل رنج عاطفی و ناامیدی میشوند.
بعدها، سلیگمن و چند نفر دیگر نظریۀ درماندگی آموخته شده را تنظیم کردند تا توضیح دهند رویدادهای منفی زندگی چگونه میتوانند در ایجاد افسردگی نقش داشته باشند. آنها مسالۀ اسنادهای افسرده کننده را مطرح کردند. اسنادهای افسرده کننده به نسبت دادن، منسوب کردن، یا اِسنادِ علت یک رویداد به یک شخص یا یک چیز، فرد یا چیزی را مسئول وقوع رویدادی دانستن، می گویند. سلیگمن معتقد بود اِسنادهای ما دربارۀ موفقیت یا شکست در زندگی بر خلق ما تأثیر میگذارند. افراد افسرده رویدادهای منفی را به عوامل درونی، ثابت و کلّی نسبت میدهند. این سبکِ اِسنادیِ افسرده کننده میتواند به احساس درماندگی، ناامیدی، و افسردگی منجر شود(آسیب شناسی روانی، ترجمه گنجی، 1401).
_ نظریه تیسدل[ Teasdele ]
طبـق نظریـه تیسـدل (2002) هنگـامی کـه فـرد دچـار افسـردگی می شود، همراه با علائمی از قبیل خلـق افسـرده وجـود افکـار منفی را نیز تجربه می کند. در طی دوره ی افسردگی، این علائـم از جمله خلق منفـی بـا افکـار و شـناختهـاي افسـرده گونـه تداعی پیدا می کنند به طـوري کـه وجـود هـر یـک مـیتوانـد دیگري را نیز ایجاد کند. هنگامی که فـرد بـه هـر دلیلـی خلـق منفی را تجربه کند، به علت وجـود تـداعی مـذکور افکـار و شــناختهــاي افسـردگی نیز ایجــاد مــیشــوند. در حقیقت، تجربه یک خلق منفی مختصر میتواند یک دوره افسردگی تمام عیار را ایجـاد کنـد، چون این خلق منفی سازه هاي مرتبط بـا دیگر خلـق های منفـی را فعـال کرده و باعث می شود که فرد آن خلق منفی را به عنـوان یـک تجربـه ی آزارنـده و غیـرقابـل کنتـرل تفسـیر کنـد.