چرا همه باید مثل یک وکیل فکر کنند!

چرا همه باید مثل یک وکیل فکر کنند!
چرا همه باید مثل یک وکیل فکر کنند!
ساخته شده توسط سایت روان داد‌؛ حامی روان‌ و داد
دکتر بِهجت محمّدنژادی - وکیل پایه یک دادگستری، دکتری روانشناسی بالینی
این عنوانِ مقاله ای جدید در مجله ی مشهور اکونومیست است. اسکات تورو نویسنده کتاب «One L» که در مورد تجربیاتِ تحصیلش در دانشکده حقوق هاروارد نوشته است، کار در اولین پرونده ی سخت خود را به «هم زدن بتن با مژگان» تشبیه می کند. او وکلا را الگو می داند.

اسکات تورو نویسنده کتاب «One L» که در مورد تجربیات تحصیلش در دانشکده حقوق هاروارد نوشته است، کار در اولین پرونده ی سخت خود را به «هم زدن بتن با مژگان» تشبیه می کند.

او ادامه می دهد که آموزش حقوقی صرفا مربوط به مواد قانونی و مقررات یا اساسنامه ها نیست.  آموزش حقوقی و کار حقوقی، در مورد پردازشِ کوهی از اطلاعات و اِعمال قضاوت است.

آموزش حقوقی به ما می‌آموزد که چگونه قوانین را از الگوها و الگوها را از قوانین استنباط کنیم. چگونه از قیاس‌ها استفاده کنیم و  آنچه ممکن است اتفاق بیفتد را پیش‌بینی کنیم، ابهام را بپذیریم و آماده باشیم که همه چیز را زیر سوال ببریم و استدلال بکنیم.

روش و ظرافتی که در سبکِ فکری حقوقی ریشه دوانده است، چیزی برای آموزش به مدیران و سایر نیازمندان به دانش و مدیریت دارد. پس بله وکلا در واقع الگو هستند.

مسیر هوشمندانه در کار وکالت، پایبندی به حقایق است. مهم این است که چه چیزی را می توانید ثابت کنید. هیچ وکیلی همه ی قوانین را نمی داند، اما زمانی که آموزش آنها به پایان می رسد، در مواجهه با ناشناخته ها آرام هستند و می دانند که چگونه و کجا هر چیزی را جستجو کنند. به همین ترتیب، هر کسی که یک شرکت یا گروهی را اداره می کند، باید بداند که هرگز تمام پاسخ ها را نخواهد داشت. چیزی که به آن نیاز است حفظ آرامش و روشی برای رسیدن سریع به نتایجی است که احتمال درستی آنها وجود ندارد،  مخصوصا در دنیای کنونی که به طور فزاینده ای غیر قابل کنترل و  همواره در حال تغییر و البته تحت سلطه کسب و کارها و انواع قوانین و قراردادها است.

مدیران همچنین چیزهایی برای یادگیری از سیستم حقوقی، در مورد نحوه مواجهه با طرف مقابل (رقباء) دارند، چرا که وکلا در هنگام آماده شدن برای محاکمه، تلاش می کنند تا بجای هر دو طرف دعوی، دفاع را تمرین کنند. آنها با قرار دادن خود به جای طرف دعوی(مخالفان) باید آماده باشند تا در برابر استدلال هایی که ممکن است با آن مواجه شوند، پاسخگو باشند.

عاقلانه است اگر مدیران برخی دیگر از مهارت های وکلا را نیز اتخاذ کنند. برای نمونه وکلا یاد گرفته اند که اگر نیاز باشد، باید به احساسات هیئت منصفه متوسل شوند اما همزمان بتوانند از ابرازِ واکنشهای عاطفی شدید خود اجتناب کنند.


کنترل واکنش های عاطفی، یعنی باید وکیل آماده ی شنیدن شدیدترین انتقادها از استدلال های خود در دادگاه و در برابر همگان و حتی از موکلین خود باشد.

از طرفی قانون راهی برای مقابله با استرس اجتماعی است. اگر وکلای دادگستری برای یک چیز آموزش دیده باشند، آن آموزش این است که چگونه تمرکز، دقت و یک برنامه استراتژیک روشن را در بحبوحه ی بحران حفظ کنند. به همین ترتیب هنگامی که یک شرکت یا گروهی متوجه می شود با بحرانی روبروست و  باید اشتباهی جبران شود، این مدیران هستند که باید به دنبال قاعده ای باشند که بر مساله مورد نظر حاکم بشود، ببینند چگونه آن قانون در گذشته اعمال می شد و البته به گونه ای عمل کنند که از نظر اخلاقی نیز قابل دفاع باشد. اگر بحران خارجی باشد، این مدیر است که باید از گذشته پیروی کند، بر اساس قوانین عرفی که بسیاری از وکلا در دادگاه انجام می دهند.

هدفمندی و عزم راسخ که مشخصه ی اکثر وکلا است، ویژگی هایی است که مدیران اجرایی نیز باید آن را پرورش دهند. وقتی مشکلی پیش می آید جایی برای انفعال وجود ندارد، فقط باید عمل کرد.


و در نهایت شاید باارزش ترین درس وکلا هم بدیهی ترین و هم خردترین درس باشد. پادزهر اضطراب ناشی از کار این نیست که با مدیتیشن یا نتفلیکس ذهنتان را از کار دور کنید.

بلکه تلاش منظم و دایم برای کسب مهارت است. با ساعات کاری بیشتر حتی رایگان و با مطالعه، مدیران نیز مانند وکلا می توانند اطمینان حاصل کنند که تا آنجا که می توانند برای مسایلِ مبهم و غیر قطعی پیش رو آماده باشند.

و به عنوان یک نکته اضافی، این پیوندهایِ محکم است که باعث جلب احترام و اعتماد بینِ همکاران، موکلین  و مشتریان می شود.

ثبت نظر