پژوهشی در مجله ی حقوق و دادگاهها (JLC: Journal of Law and Courts) و انتشارات دانشگاه کمبریج منتشر شده که به این موضوع مهم پرداخته است که چگونه زبان احساسی در دادخواستها و لوایح حقوقی میتواند بر تصمیمات قضایی از جمله قضاوت قاضیان دیوان عالی ایالات متحده تأثیر بگذارد. مقالات JLC از استدلال ها و روش های بسیار دقیق و علمی استفاده می کنند. برای انجام دقیق این پژوهش و آزمودن فرضیه، نحوه رای دادن قضات را در بیش از ۲۰۰۰ پرونده در طی حدود بیست سال برررسی نموده و سپس تجزیه و تحلیل پژوهش را ۵۰۰۰ بار تکرار کرده اند. تجزیه و تحلیل شامل تحلیل محتوای زبان به کار رفته در دادخواستهای حقوقی، کدگشایی آنها و نهایتا مقایسه ی مورد به مورد نحوه نگارش دادخواست ها با نتایج و تصمیمات قضات دیوان عالی بوده است.
محققان این پژوهش، دادههای مربوط به دادخواستها را جمعآوری و همزمان بررسی کرده اند که آیا استفاده از زبان احساسی در نگارش های حقوقی بر احتمال موفقیت این دادخواستها تأثیر داشته است یا خیر؟! آنها دریافتند که استفاده از زبان احساسی باعث کاهش اعتبار دادخواستها میشود و شانس رأی مثبت را کاهش میدهد. در مقابل، دادخواستهایی که از زبان منطقی و بیطرف استفاده کرده بودند، بیشتر مورد توجه قاضیان قرار گرفتند.
در واقع این مقاله با عنوان «نقش زبان احساسی در پروندههای ارائهشده به دیوان عالی ایالات متحده» به تحلیل آماری و توصیفی میزان استفاده از زبان احساسی در لوایح حقوقی میپردازد. تجزیه و تحلیل های آماری نشان میدهند که استفاده از محتوای احساسی در موفقیت پروندهها تأثیرگذار است. با این حال، تأثیر آن بر اساس نوع احساس (مثبت یا منفی) متفاوت است. جداول آماری، روندهای مرتبط با دستههای مختلف پروندهها را ارائه میدهند و نشان میدهند که محتوای مثبت معمولاً تأثیر بهتری دارد.
روش شناسی این تحقیق پس از فاکتور گرفتن سایر عوامل موثر، بهطور خلاصه شامل این مراحل بوده است؛
1. جمعآوری دادخواستها؛ محققان دادخواستهای حقوقی ارسالشده به دیوان عالی ایالات متحده را در طول یک دوره زمانی خاص (دهههای اخیر) جمعآوری و بررسی کردند.
2. کدگذاری زبان: در مرحله بعد، محققان از روشهای تحلیل محتوای کمی و کیفی استفاده کردند تا زبان بهکار رفته در دادخواستها را شناسایی و طبقهبندی کنند.
زبان دادخواستها به دو دسته اصلی تقسیم شد:
زبان احساسی: که شامل کلماتی است که نشاندهنده احساسات قوی مانند خشم، ناامیدی، یا شور و هیجان هستند.
زبان بیطرف و منطقی: که شامل زبان رسمی، شفاف و فاقد جملات احساسی و هیجانی آشکار است.
3. مقایسه با نتایج قضائی: پس از شناسایی و طبقهبندی زبان، محققان آرای قضات دیوان عالی را در ارتباط با دادخواستها مقایسه کردند.
4. تجزیه و تحلیل آماری: سپس از تجزیه و تحلیل آماری برای تعیین وجود رابطه معنادار بین زبان احساسی و نتیجه تصمیمگیری قضات استفاده کردند. آنها بررسی کردند که آیا دادخواستهای دارای زبان احساسی بیشتر به رد یا عدم موافقت قضات منجر شده است یا خیر.
تحلیل آماری این مقاله با استفاده از مدلهای آماری رگرسیون به بررسی تأثیر زبان احساسی (مثبت، منفی و خنثی) در پروندههای موجود در دیوان عالی آمریکا انجام شده است. نتایج نشان میدهد که بین لحن احساسی و تصمیمات قضایی رابطه معناداری وجود دارد. لحن احساسی مثبت تأثیر بیشتری بر موفقیت پروندهها دارد. آمارهای توصیفی، الگوهای مختلفی را در دستههای مختلف پروندهها نشان میدهند و نقش زبان احساسی در موفقیت قضایی را روشنتر میکنند.
همچنین یافته های پژوهش نشان میدهد زبان احساسی مثبت با افزایش احتمال صدور حکم مساعد مرتبط است، در حالی که زبان منفی میتواند شانس موفقیت را کاهش دهد. زبان احساسی مثبت شامل کلماتی است که خوشبینی، قدردانی، تمجید و تشویق را منتقل میکنند و تلاش دارند تا تأثیر مثبتی بر قضاوت بگذارند. در مقابل، زبان احساسی منفی شامل عباراتی است که انتقاد، خشم یا ترس را بیان میکنند و ممکن است واکنش منفیتری ایجاد کنند. این مقاله بررسی میکند که چگونه این دو نوع زبان بر تصمیمگیری قضایی تأثیر می گذارند.
البته یافته های پژوهش تایید می کند که استفاده افراطی و نابجا از زبان احساسی بجای دفاع تخصصی حقوقی، عدم اعتبار دفاعیات را به قضات منتقل می کند و در نتیجه احتمال کسب آرای قضات را کاهش می دهد. داده های پژوهش با استفاده از یک برنامه تجزیه و تحلیل متنی خودکار، نشان داده است که طرفهایی که از زبان احساسی کمتری در نگارش و لوایح خود استفاده میکنند، احتمال بیشتری برای کسب رأی عادلانه دارند، نتیجهای که حتی پس از کنترل سایر ویژگیهای مرتبط با موفقیت در پرونده، برقرار است.
همچنین یافته های این پژوهش بر اهمیت دو چندان نگارش حرفه ای و منصفانه در نوشتار قانونی وکلا نیز تأکید دارد، بهویژه زمانی که هدف تحت تأثیر قرار دادن تصمیمگیری قضایی است. از این رو به وکلا نیز توصیه میشود که از زبان احساسی در دادخواستهای خود پرهیز کنند تا اعتبار دفاعیات خود را افزایش داده و شانس به نتیجه رسیدن مطلوب را بالا ببرند.
این نوع از پژوهش و مطالعات در علوم اجتماعی و حقوقی برای درک تأثیرات زبان و رفتار انسانی در تصمیمگیریهای قضایی و البته دیگر تصمیم گیری های مهم مفید است. چرا که در نهایت این یافته ها نشان میدهد که قضات نیز مانند سایر انسانها، ممکن است بهطور ناهشیار تحت تأثیر احساسات و عواطف دیگران قرار گیرند و در صورت اغراق آمیز بودن احساسات نیز از توجه بدآن دوری کنند.
براساس رویکرد تصمیمگیری دو روشی، تصمیمگیریهای قضایی تنها بر پایه محتویات پرونده و تطبیق با قوانین نیست، بلکه ممکن است احساسات و عواطف از طریق روشهای شهودی و ناخودآگاه بر روشهای تأمّلی و استدلالی تأثیر بگذارند.
لینک مقاله؛
https://www.jstor.org/stable/26558103?utm_source=chatgpt.com