رایجترین مدلها در علوم سیاسی فرض میکنند که انتخابات و رأیگیری همواره یک انتخابِ منطقی و براساس موقعیتها، مسائل و اطلاعات مهم و کلیدی است. اگرچه چنین مدلی ویژگیهای کلان انتخابات را توضیح میدهد، اما براساس پژوهش های اخیر در علوم سیاسی، علوم شناختی و علوم اعصاب، اکثریت به اشتباه چنین فرض میکنند که اکثر آراء انعکاسی از قضاوت هایِ منطقی است. چرا که در انتخاب و تصمیم گیری رای دهندگان عوامل پنهان، ناشناخته و ناکارآمد بسیاری از جمله ژنتیک، هورمون، خطاهای شناختیِ رای دهنده، مغالطاتِ نامزدها حتی تعداد آنها بر روند انتخابات تاثیر گذار است. برای کاهش اثر سوء این عوامل در انتخابات، اولین پیش شرط اطلاع و آگاهی عمیق از وجود آنهاست.
ابتدا به نظریه ی ناهماهنگی شناختی توجه کنیم، از آنجایی که انسان ها ناخودآگاه و همواره در تلاشند تا از تعارضات و ناهماهنگی های شناختی خود دور باشند در صورت رای دادن به یک نامزد در گذشته، نظر مساعدتری به او پس از کسب رای پیدا می کنند تاحدی که در مقایسه با دیگران، ناتوانی و کاستی های او را در دوره مدیریتش کمترمی بینند و دستاوردهای او را نیز دوچندان ارزیابی می کنند. عدم تشخیص و تحمل ناهماهنگی شناختی این پیامد را دارد که رای دهنده، نظر مساعد اما دور از واقعیت خویش را در حمایت مجدد از نامزد قبلی را حفظ کرده و اصطلاحا به رای قبلی خود بچسبد و از ارزیابی، مقایسه و شناخت دیگر نامزدهای شایسته تر فاصله گرفته و در قطبی شدن انتخابات اثر منفی برجای بگذارد.
از عوامل پنهان و تاثیرگذار دیگر بر انتخابات، به تعداد نامزدها
نیز می توان اشاره کرد، اگرچه تعداد زیادِ نامزدهای یک انتخابات موجب ِ افزایش
پویایی و شوق انتخاباتی می شود، اما از طرفی باعث می شود که رای دهندگان به دلیل
بارِ شناختی زیاد فرصت شناسایی بهینه و انتخابِ شایسته ترین کاندیداها را از دست
بدهند و به دردسترس و آشناترین نامزد و یا گروهی که نامزد آشنا با آن ائتلاف کرده
است، رای بدهند. به همین دلیل است که کارآمدترین انتخابات با تعداد زیاد
کاندیداها، حداقل باید دو مرحله ای برگزار بشود. همچنین در این شرایط احتمال این
خطا که صرفِ تعلق خاطر هویتی، قومی، صنفی که موضوع تازه ای در علوم سیاسی و
اجتماعی نیست، شاخص تصمیم گیری رای دهندگان باشد، افزایش می یابد. همانطور که
مطالعات زیادی نشان داده اند، اکثر مردم از یک حزب یا گروه حمایت می کنند صرفا به
این دلیل که اعضای آن گروه را شبیه خود می دانند و از ارزیابی مواضع سیاسی، صنفی،
توانایی و شایستگی های نامزدهای دیگر غافل می مانند. از حدود 40 سال پیش، یافته
های تحقیقات بسیار زیاد و متوالی نشان می
دهند که تأثیرات ژنتیکی، عصبی، حتی فیزیولوژیکی و هورمونی بر نگرش های سیاسی، ایدئولوژی
ها و انتخاب نامزد، مشارکت و اعتماد،
شناسایی احزاب و حتی خشونت های رقابتی و سیاسی بیشتر از تصورعمومی است.
از این رو سرزنش های غیراخلاقی و رقابتی در مورد تمایلِ رای
دهندگان به نامزدهایی که با آنان همبستگی هویتی، فرهنگی یا کاری بیشتری دارند از
منظرِ اخلاقی و علمی بسیار ناپخته و ناآگاهانه است، چرا که مطالعات حوزه ژنتیک،
ژنتیک - سیاست و علوم عصب شناختی_ سیاسی همه رابطه ی قوی و موثر ژنتیکی و محیطی در
تصمیم گیری افراد را اثبات می کنند. تاثیر ژنتیک و محیط بر همه ی تصمیم گیری های
ما ازجمله در انتخاب نامزدها از چنان قدرتی برخوردار است که همگان به سادگی نمی توانند
با آن مقابله کنند، اما آگاهی ازهمین موضوع می تواند منجر به تصمیم گیری و انتخاب
شایسته تری با بررسی سایر شاخص های مهم و کارآمدتر بشود.
در همین راستا، آگاهی از دیگر خطاهای شناختی شایع در تصمیم گیری و انتخاب نامزدان شایسته و تواناتر ضروری است که به برخی از رایج ترین آنها به اختصار اشاره می کنیم. یکی از این خطاهای شناختی، فروپاشیانگاری است که در نتیجه آن ذهن گرایش به گذشتهنگری مثبت و آیندهنگری منفی دارد و بر این باور است که یک جامعه یا نهاد رو به زوال و فروپاشی است. البته که مطالعات روانشناسی-اجتماعی تایید می کنند که ذهنیت افراد جامعه در دورانی که با مشکلات فراوانی روبه رو هستند، بیشتر دچار این خطا می شود و با این سازو کار ذهنی، یعنی یادآوری و درخشان سازی گذشته سعی می کند، شرایط فعلی را برای خود قابل تحمل تر بسازد. اما این خطا می تواند منجر به کناره گیری از شرکت در انتخابات، ندیدن و نشناختن شایستگان دوران معاصر و توانایی برخی نامزدها در بهبود منطقی شرایط فعلی بشود. کناره گیری اجتماعی نیز پدیده وخطای دیگری است که افراد به خاطر عضویت در یک گروه بزرگ، نقش و اثربخشی کنش ها و تصمیمات خویش را کم تر برآورد می کنند که پیامد این خطا نیز در انتخابات می تواند از عدم مشارکت تا عدم تلاش در شناختِ منطقی نامزد های انتخابات متغییر باشد. همچنین کناره گیری یا تنبلی اجتماعی منجر به این می شود که افراد بیشتر درگیر مغالطه شهرت یا توسل به سلبریتی یا توسل به شخص خاصی، توسط نامزدها شوند. چرا که تقلید و پیروی از توصیه افراد مشهور و معروف برای مغز بسیار آسانتر از آن است که فرد با تفکر انتقادی و تامل به ارزیابی و شناختِ ویژگی های نامزدهای انتخابات پرداخته و شخصا تصمیم گیری کند.
یکی دیگر از خطاهای شناختی رایج در انتخابات که
در نتیجه تلاش نامزدها و احزاب، رای دهندگان به آن دچار می شوند، انتخاب کاذب یا
موقعیت باخت-باخت است. این خطا زمانی رخ میدهد که فردی دو یا چندین گزینه پیش روی
تصمیم گیرندگان قرار می دهد تا از میان انان یک یا برخی انتخاب شوند، اما در حقیقت
این دو یا چند نامزد از لحاظ شاخص های مهم در توانایی و رویکردهایشان تفاوت چندانی
ندارند...
در نهایت شناسایی و توجه به مغالطه هایی که شاید برخی از نامزدها برای رقابت و کسب رای بدان متوسل شوند نیز برای دوری از خطاهای شناختی در تشخیص و تصمیم گیری، خالی از فایده نیست که صرفا به عنوان آنها اشاره می شود؛ مغالطه زبان عاطفی یا بار ارزشی کلمات، مغالطه توسل به احساسات رای دهندگان، مغالطه مدواژه، مغالطهُ مقصر یا سپربلا، مغالطهُ بار اثبات یا طلب برهان از رقیب یا مخالف، مغالطه حمله شخصی یا شخص ستیزی، مغالطه جوسازی یا شایعه پراکنی و ....
برخی از منابع علمی؛
-
Jenke L, Huettel SA. Issues or Identity?
Cognitive Foundations of Voter Choice. Trends Cogn Sci. 2016
Nov;20(11):794-804. doi: 10.1016/j.tics.2016.08.013. Epub 2016 Oct 18. PMID:
27769726; PMCID: PMC5120865.
-
Mullainathan, Sendhil, and Ebonya
Washington. 2009. "Sticking with Your Vote: Cognitive Dissonance
and Political Attitudes." American Economic Journal: Applied
Economics, 1 (1): 86–111.DOI: 10.1257/app.1.1.86
-
Hatemi PK, McDermott R. The genetics of
politics: discovery, challenges, and progress. Trends Genet. 2012
Oct;28(10):525-33. doi: 10.1016/j.tig.2012.07.004. Epub 2012 Aug 27. PMID:
22951140.