بسیاری از فرهنگها، احساسات بهویژه احساساتی مانند خشم، غم یا ترس، نشانهای از ضعف، بیثباتی یا کنترل نداشتن بر خود در نظر گرفته میشوند. بسیاری از ما یاد گرفتهایم که بهجای ابراز احساسات، آنها را سرکوب کنیم، منطقی باشیم، لبخند بزنیم و «قوی» به نظر برسیم. اما در درمان متمرکز بر هیجان (Emotion-Focused Therapy – EFT)، دکتر لزلی گرینبرگ با نگاهی کاملاً متفاوت به احساسات میپردازد.
در درمان متمرکز بر هیجان، احساسات، سیستم راهبری اصلی انسان هستند؛ اگر آنها را نادیده بگیریم، جهتمان را در زندگی گم میکنیم.
احساسات سرکوبشده خاموش نمیمانند.
احساساتِ سرکوبشده بهسادگی از بین نمیروند. آنها در بدن، روابط، تصمیمگیریها و حتی بیماریهای روانتنی ظاهر میشوند. ترسی که بیان نمیشود، تبدیل به اضطراب مزمن میشود؛ خشمی که فروخورده میشود، به افسردگی یا پرخاشگری پنهان تبدیل خواهد شد.
در EFT، مراجعان یاد میگیرند که:
احساسات اولیهی خود را بشناسند (مثلاً غم، ترس، شرم، خشم) و می توانند آهسته آنها را از احساسات دفاعی یا تحریفشده تفکیک کنند. از طریق مواجهه و ابراز امن، به تغییر هیجانی دست می یابند. یکی از نکات کلیدی در این رویکرد آن است که صرفاً «فهمیدن» احساسات کافی نیست. باید آنها را در فضای درمان، با راهنمایی درمانگر، دوباره تجربه کرد تا امکان رهاسازی و بازسازی روانی فراهم شود.
برای مثال:
مراجع ممکن است سالها خشم سرکوبشدهای نسبت به یکی از والدین داشته باشد که به شکل اضطراب یا سردی در روابط بروز پیدا میکند. در فضای درمانی، با دسترسی به این خشم، احساس قدرت و مرزگذاری دوباره فعال میشود. این فرآیند باعث میشود هیجان جدید (مثلاً جسارت یا شفقت) جایگزین هیجان قدیمی و آسیبزا شود.
بازگشت به خویشتن
رویکرد درمانی EFT معتقد است که بخش بزرگی از درمان روانی، بازگشت به تماس عمیق و صادقانه با خویشتنِ هیجانی است. بهجای مبارزه با احساسات، باید به آنها فضا داد و یاد گرفت که شنیدنشان، آغاز رهایی ست.
منبع علمی؛
Greenberg, L. S. (2011)
Emotion-Focused Therapy
American Psychological Association