یکی از چالشهای پنهان اما ناتوانکننده در افسردگی، ناتوانی در تجربهی لذت است؛ حالتی که در روانشناسی با اصطلاح «anhedonia» شناخته میشود. این پدیده به معنای کاهش یا از بین رفتن توانایی لذت بردن از فعالیتهایی است که پیشتر برای فرد خوشایند بودهاند مانند دیدن یک فیلم یا بودن در کنار دوستان یا حتی خوردن غذای مورد علاقه اما اکنون دیگر نیستند. این اختلال نه فقط بر خلق وخوی فرد اثر میگذارد، بلکه رابطهای مستقیم با افت انگیزه، کاهش انرژی و انزوای اجتماعی دارد. افراد مبتلا ممکن است خود را به دلیل «بیاحساسی» سرزنش کنند، در حالی که این احساس، بخشی از زیستشناسی و روانشناسی افسردگی است.
رویکردهای درمانی مختلفی برای مواجهه با این مسئله پیشنهاد شدهاند:
_ درمان فعالسازی رفتاری (Behavioral Activation): این رویکرد معتقد است که گاهی لازم است برخلاف میل مان عمل کنیم. یعنی با برنامهریزی برای انجام فعالیتهای معنادار و درگیر شدن تدریجی با زندگی، حس لذت به تدریج باز میگردد. حتی اگر ابتدا احساس لذت وجود نداشته باشد، اقدام کردن میتواند آن را به دنبال بیاورد.
_ درمان ذهنآگاهانه و پذیرش (ACT, MBCT): تمرکز بر پذیرش وضعیت کنونی، بدون قضاوت و بدون اجبار به «خوب شدن»، میتواند فرد را از چرخهی خودسرزنشی و ناامیدی بیرون بکشد و راهی برای بازگشت تدریجی به لحظات ساده و خوشایند زندگی بگشاید.
_ درمان مبتنی بر هیجان (Emotion-Focused Therapy): از دیدگاه EFT، بسیاری از افرادی که دچار فقدان لذت شدهاند، در واقع با هیجانات اولیهی سرکوبشده مانند اندوه، خشم یا شرم مواجهاند. با شناسایی، ابراز و پردازش این هیجانات، فضای روانی برای تجربهی هیجانات مثبت باز میشود.
ناتوانی در تجربه لذت، نشانهای مهم و هشداردهنده است که نباید نادیده گرفته شود. اما در عین حال، قابل فهم، قابل درمان و قابل بازسازی است بهشرط آنکه فرصت تجربه و بازیابی آن به فرد داده شود.
منابع علمی؛